این اتفاق تاسف بار در محله ی جردن رخ داده
مادر دختر ۸ ساله از خانه بیرون میرود برای خریدبعد از ۱۰ دقیقه دختر درب
خانه ی همسایه را میزند پسری ۲۵ ساله به اسمه مسعود در رو باز میکنه با
روی خو شی با سارا صحبت میکند سارا میگوید
من تنهام میشه بیایید خانه ی ما زیر غذا رو کم کنید تا مادرم برسه من از
گاز میترسم وگرنه خودم این کار انجام میدادم
مسعود که متعجب شده بود به
خانه ی دختر ۸ ساله(سارا) میرود،وقتی مسعود وارد میشود میبیند گاز روشنه
زیره گاز رو کم میکنه بعد سارا برای مسعود یک لیوان شربت میاره داخل شربت
داروی بیهوشی ریخته بود،مسعود با خوردنه شربت به خوابی عمیق فرو میرود در
همین لحظه سارا داد میزنه
.
.
.
دارا بیا یه نفرسره کار رفته همه ی این متن روخونده !!!
ای چقدر پیشپایش بهتون خندیدم
اشکال نداره بزرگ میشین یادتون میره !!!
نظرات شما عزیزان: